سمی جون
87/4/25 :: 4:50 صبح
مظهر عشق
و عشق مظهر توست ، نشان کوی بی نشان تو
و چون از آن توست ، در ما حاصل است
بی آنکه تحصیلش کنیم
پس ای عشق
عاشق شده ام
عاشق پاکی چون تو
عشق را تو به من آموختی
و در درونم تو به ودیعه نهادی
باید چه کنم که او را دوست دارم
با آنکه می دانم وصالی در پی اش نیست
با آنکه می دانم هجرانش از عیش وصالش
زودتر به انجام می رسد
با آنکه می دانم تو الهه عشق منی
اما من عاشق چه کنم که عشقم بی سرانجام است ؟!!
حال با تو می گویم
با تو که رؤیای منی
با تو که سودای منی
با تو که شیدای توام
با تو که حیران توام
بگذار تا بگویم خیال وصل تو
با من چه کرده ؟
و رحیل عشق تو
در من چه کرده ؟
در کدامین دستگاه ، نوای عشق تو را ساز کنم ؟
با کدامین ساز آوای عشق تو آغاز کنم ؟
تو را می خوانم
تو را می جویم
آزادم کن ، در بند توام
آرامم کن ، که خراب توام .
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدید امروز :: :: بازدید دیروز ::
:: درباره خودم :: :: اوقات شرعی ::
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
4176
14
1
:: لینک به وبلاگ ::
|
:: لوگوی دوستان من ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: فهرست موضوعی یادداشت ها ::
دلخوشی .