سمی جون
87/8/28 :: 3:48 صبح
بعد از مدتها ... سلام
سمی من :
تو رفتی و دیگر هیچ نپرسیدی که با دل خسته من چه کردی ؟! در باورم نمی گنجید رفتنت و در اندیشه ام راه نیافت نیامدنت !!
اما تو رفتی و باوراندیم که دیگر باز نخواهی گشت !! و چشم انتظاریم چه بیهوده خواهد بود اگر باور کرده باشم رفتنت را !!
تو خوب میدانی که چقدر دوستت میداشتم و چه زیبا لحظاتی را با تو خلق کردم ، آخر چگونه باور کنم که دیگر احساس نخواهم کرد عطر تن تو را !!
جونان مرغکان عاشق در آسمان پر مهر خدا پرواز می کردیم بی هیچ واهمه ایی از شاهین تیز پرواز قضا و قدر !! کوچه پس کوچه های شهرمان بیاد دارند نجوای عاشقانه ما را !!
شبهای زیبای وصال ؟؟! لحظات بی نام دلداگی ! و آرمیدن در بستر تنهایی دلم ! و آمیزشی به رنگ شب !! و حضور در لحظه های ناب عاشقی ! همراه تن تب دار تو !! و آرامش دستان من ! و چه گرمایی داشت جای لبهای تو بر تن احساس من !!!
و دیگر چرا حاشا ؟؟ که دیوار حاشا بلند است ؟؟
نه ! که دیوار عشق بلند است و رسا !
بیادت هستم ای زیباترین حریم احساس .
و در هر سجده نمازم به صلابت سجاده ام تو را نیاز میکنم از آنکه میداند هیچگاه باور نکردم رفتنت را !!
... و غریب و تنها در شهری که تنها دلخوشیم حضورعطرآگین توست ..
و این دلخوشی را هیچگاه از من مگیر!!
87/5/19 :: 4:25 صبح
نیمه گمشده من
به همان جاده پر پیچ و خم خاطره ها
که در آن دورترین نقطه عشق ،
یک مسافر تنها ،
کوله باری بر دوش ،
توشه خاطره ها بر دستش ،
می رود در باران تا پناهی یابد ،
تا نماند تنها ،
آری آری او هست ،
او که گم کرده خودش را وسط خاطره ها ،
آه مهتاب ببین نیمه گمشده ام پیدا شد ..
87/4/30 :: 5:46 صبح
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
با اشک تمام کوچه را پر کردم
دیشب که سکوت خانه دق مرگم کرد
وابستگیم را به تو باور کردم
87/4/30 :: 5:43 صبح
87/4/25 :: 4:50 صبح
مظهر عشق
و عشق مظهر توست ، نشان کوی بی نشان تو
و چون از آن توست ، در ما حاصل است
بی آنکه تحصیلش کنیم
پس ای عشق
عاشق شده ام
عاشق پاکی چون تو
عشق را تو به من آموختی
و در درونم تو به ودیعه نهادی
باید چه کنم که او را دوست دارم
با آنکه می دانم وصالی در پی اش نیست
با آنکه می دانم هجرانش از عیش وصالش
زودتر به انجام می رسد
با آنکه می دانم تو الهه عشق منی
اما من عاشق چه کنم که عشقم بی سرانجام است ؟!!
حال با تو می گویم
با تو که رؤیای منی
با تو که سودای منی
با تو که شیدای توام
با تو که حیران توام
بگذار تا بگویم خیال وصل تو
با من چه کرده ؟
و رحیل عشق تو
در من چه کرده ؟
در کدامین دستگاه ، نوای عشق تو را ساز کنم ؟
با کدامین ساز آوای عشق تو آغاز کنم ؟
تو را می خوانم
تو را می جویم
آزادم کن ، در بند توام
آرامم کن ، که خراب توام .
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدید امروز :: :: بازدید دیروز ::
:: درباره خودم :: :: اوقات شرعی ::
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
4161
0
0
:: لینک به وبلاگ ::
|
:: لوگوی دوستان من ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: فهرست موضوعی یادداشت ها ::
دلخوشی .